ویانا ، پرنسس خونه ما

سلام خانومی دیشب مهمونی دعوت بودیم مهمونی فریبا خانوم ! موقع آماده شدن خیلی اذیت کردی بی حوصله بودی و اصلا نمیذاشتی لباس تنت کنیم و دم در هم گیر داده بودی و میخواستی شیشه عطرو با خودت بیاری 😣😣😣 تو راه هم خیلی بیقراری کردی و دائم تل سرتو میکشیدی و آخرش هم نذاشتی رو سرت بمونه و در آوردیش . در مورد کفشاتم همینطور بودی ردائم میکشیدیشون 😥😥😥 ولی وقتی رسیدیم رستوران برای سرو شام خیل خیلی دخمل خوبی بودی 😙😍 تا آخر مهمونی خوش اخلاق بودی و بغل همه رفتی عزیزم ... ویانا کوچولوی بلا تو باغ تالار (قاشق چنگال منو ورداشته بودی و ازش خوشت اومده بود ، موقع شام هم هر کاری کردیم ندادی بهم یدونه دیگه گرفتیم 😅😆😂) خلاصه خیلی ش...

وبلاگ دلنوشته های شخصی هانا ماجرا های من و زندگی :) http://hannah-diary.blogfa.com لطفا بازدید کنید ...

سلام ستاره درخشان ما ... خوبی عزیز دل آجی ؟؟؟ اومدم با کلی خبر ... هم خوب و هم بد ... پاره تنم این هفته برای اولین بار در عمر 11 ماهه ت مریض شدی ... مریضیت هم بد بود ویروس گرفته بودی . مشکل دفع داشتی و سرفه های شدید میزدی و گلوت خرش داشت . فدات بشم صدات در نمیومد ... واقعا دلم میخواست مریضیتو به جون بخرم گلم دیدن بی حالی و بد احوالیت خیلی بد بود ... ولی خداروشکر الان دیگه کامل خوب شدی !!! از اینها که بگذریم کم کم داریم به تولد یکسالگی آجی کوچولوم که شما باشی نزدیک میشیم و من به اندازه کل کهکشان خوشحالمممممم !!! چند روزیه راه رفتن یاد گرفتی البته فعلا در حد همون ۶ - ۵ قدمت عزیزم ولی همینش هم پیشرفت بزرگیه . دایره...